بایاد او که هر چه هست از اوست
جگر شیر نداری سفر عشق مرو ..................
صدایی می خواند مرا
اما پاهایم توان برخاستن ندارد.
لبیک گفتم وتو لبیکم را بی پاسخ نگذاشتی.
آمدم به کعبه عشقت تا ءاحرام ببندم .
آمدم وتو خود لباس ءاحرام بر من پوشاندی .
دستهایم را به سویت دراز کردم وچون اندکی گذشت دستانم چه سنگین شده بود .
من تو را خواندم وتو ءاجابت نمودی
و چشمانم شبنم شبنم اشک شوق ریخت
بر گونه های تب زده ام که به رنگ سرخ سیب بود .
خدایا......کسی می خواند مرا و صدا ی تو هنوز در گوشم است که می گویی :
(( بخوانید مرا تا ءاجابت کنم شما را ))